پير شده ام 

 كوله پشتيم پر شده از هاي رنگارنگ 

سبزش خواب آور 

سفيدش آرام بخش 

صورتي اش قلب

و هيچ دوايي درمان درد افكارم نشد 

انگار در دل اين شبهاي تاريك 

مغزم قصد خاموشي نمي كند  

آنقدر با خاطره هايم بازي مي كند تا يكجايي

در ميان خاطره اي از تو 

چشمانم را بدريا بسپارد 

شبي نيست تا با تپانچه اي خيالي ناگزير

بر شقيقه ام شليك نكنم 

تا شايد در خيال خسته ام

لحظه اي چراغ دنيا خاموش شود و من

در سكوتي ناب دلي به آرامش دهم

خلاصه بگويمت جان برادر

پوچ شدم، پير شدم ،  شكستم  . كجايي بابك ؟؟؟؟  

 

 


يك جرعه از شراب فراموشي ناب

يك دانه كوچك و صورتي خواب

زين پس ميان من و خاطرات قديم 

ديوار ميكشد از حصارهاي ضخيم 

ديواري ميكشم از مثنوي و غزل 

بر روي ناتمامه تمام شده ام 

انگار خاطره ها اصلا نبوده اند 

من نيز از نبودن خود تازه باخبرم

امروز روز ديگري از سالروز من است 

اما بجاي خنده اشك مهمان من است

در ذهن من تشويشي از مصراع و قافيه ها ست

انگار وحي آمده  اين ، شعر آخر من است 

لب بسته بر سكوت دلم داد مي كشم 

در آخر هر بيت خود يك ياد مي كشم 

يادي ميان شعر من با طرح چشم تو 

اين بار هم با شعر خود نقاش مي كشم 

.


پير شده ام 

 كوله پشتيم پر شده از هاي رنگارنگ 

سبزش خواب آور 

سفيدش آرام بخش 

صورتي اش قلب

و هيچ دوايي درمان درد افكارم نشد 

انگار در دل اين شبهاي تاريك 

مغزم قصد خاموشي نمي كند  

آنقدر با خاطره هايم بازي مي كند تا يكجايي

در ميان خاطره اي از تو 

چشمانم را بدريا بسپارد 

شبي نيست تا با تپانچه اي خيالي ناگزير

بر شقيقه ام شليك نكنم 

تا شايد در خيال خسته ام

لحظه اي چراغ دنيا خاموش شود و من

در سكوتي ناب دلي به آرامش دهم

خلاصه بگويمت جان برادر

پوچ شدم، پير شدم ،  شكستم  . كجايي بابك ؟؟؟؟  

 

 


تبلیغات

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها

کیان صنعت پاسارگاد وبلاگی برای درس دفاعی برسی انتخاب وخرید آنلاینdigibaner خرید اینترنتی جدیدترین محصولات پیوست شرکت جویندگان طلا انگشتر مردانه | مدل انگشتر عقیق نقره فیروزه طلا نامزدی همه چيز هست قصه